http://ghashghaeeha.loxblog.com/upload/g/ghashghaeeha/image/10176124_243520405835384_4574252280837706209_n.jpg
١١ اردیبهشت، چهارمین سال درگذشت محمد بهمنبیگی؛ بنیانگذار آموزش عشایری ایران...
در تاریخ توسعه علم در جهان سوم، هرگز کسی به اندازه محمد بهمن بیگی موفق نبوده است. او با کمترین امکانات، مردمی که صدها سال عقب نگه داشته شده بودند را به عنوان موثرترین نیروهای اجتماعی به ایران و جهان معرفی کرد. محمد بهمنبيگی در سال 1299 در ايل قشقايی در خانوادهٔ محمودخان كلانتر تيره بهمنبيگلو از طايفهٔ عملهٔ قشقايی به هنگام كوچ ديده به جهان گشود. هشت ساله كه شد، پدر يك منشی استخدام كرد و به خانه آورد كه هم به محمد درس بدهد و هم برای او نامه بنويسد. محمد دو سال نزد آن منشی درس خواند و الفبای سواد را آموخت. ده ساله بود كه در راستاي سياست تضعيف عشاير و تخته قاپوي اجباري، پدرش را به تبعيد به تهران محكوم كردند و شش روز پس از تبعيد پدر، مادرش را نيز به گناه فراهم كردن آذوقه برای عشاير مخالف دولت، به تبعيدگاه همسرش فرستادند. بنابراين، محمد همراه مادر تبعيدی از كوهدشت به تهران آمد و در مدرسهٔ علميهٔ تهران مشغول تحصيل شد. پس از پايان دورهٔ دبيرستان به دانشكدهٔ حقوق وارد شد و دورهٔ كارشناسی حقوق را در سال 1321 به پايان رساند. او قبل از شروع به همكاري با اصل چهار ترومن، با معرفي يكي از سران ايل قشقايي به آمريكا رفت و پس از مدت بسيار كوتاهي به وطن بازگشت. از آنجا كه در شهر و در كارهای اداری دوام نياورد پسی از چندی به ايل بازگشت.
در سال 1330 خورشيدي همزمان با پايهگذاري و برنامهريزي آموزشي نوين ابتدايي و دبيرستان در سطح كشور، پايهگذاري و تأسيس اولين مدارس عشايري ايران نيز توسط دكتر محمود حسابي (وزير فرهنگ كابينه دكتر مصدق)، صورت گرفته است . بنابراين برنامه ريز و بنيانگذار مدارس عشایری، پروفسور محمود حسابي است كه در سال 1330 كه به عنوان وزير فرهنگ در كابينه دكتر مصدق فعاليت مي كرد اقدام به ايجاد اولين مدارس عشايري نمود.
در ادامه اين فعاليت ها، بهمن بيگي نيز چادر سياه ويژهٔ آموزش خود را از سال 1331 بر پا كرد. به اين شيوه، نخستين آموزگار عشاير ايرانی ميتوانست در هشت ماه از تابستان و زمستان به مردم ايلش درس بدهد و آنها را به روزگار خويش آگاهتر سازد.
همچنان كه تقاضا برای بر پا كردن مدرسه افزايش مييافت، "ابتدا وزارت آموزش و پرورش ميپنداشت كه جز در صورت اسكان ايلات، كه امری ضروری ولی خيلی طولانی بود، تاسيس مدارس امكانپذير نيست." بهمنبيگی به سفارش يك دوست، مي دانست كه:" آمريكاييها ميتوانند به او كمك كنند. آنها پيش از اين كمكهای زيادی برای اصلاح و برپايی مدرسههای روستايی پرداختهاند." در همان زمان يك برنامهٔ همكاری فنی و اقتصادی با عنوان اصل چهار در ايران آغاز شده بود. سفارش آن دوست باعث شد كه بهمنبيگی به ديدار مديركل اصل چهار در استان فارس برود و توسط آقای گيگن روند كارها را سرعت بخشد. بهمنبيگی توانست به كمك دوستانی كه با او همراه شدند برنامهای را با پنج اصل در زمستان 1332 به تصويب برساند كه طی پيام رسمی به رياست آموزش و پرورش استان فارس برای اجرا ابلاغ شد. بر پايهٔ برنامهٔ آموزش عشاير بايد برای پايههای اول تا چهارم مدرسههای سيار و برای پايههای پنجم تا نهم مدرسههای شبانهروزی بر پا ميشد. همچنين، بايد يك مدرسهٔ تربيت معلم ويژهٔ عشاير برای جذب دانشآموزان با مدرك پايان كلاس نهم ساخته ميشد و گروهی برای نظارت بر مدرسههای چادری نيز به وجود ميآمد. با وجود اين، تنها به بر پايی مدرسههای چادری و كار نظارت بسنده شد و 78 مدرسه در ايلات و عشاير بنيانگذاری شد. ادارهٔ اين مدرسهها با آقای بهمنبيگی و دو ناظر ديگر، بيژن بهادری كشكولی و نادر فرهنگ درهشويي، سپرده شد.
ازآنجا كه در ميان عشاير نتوانستند افراد باسوادی برای آموزش پيدا كند، آموزگاران ديپلمهٔ شهری را با وعدهٔ استخدام رسمی و فراهم كردن امكانات لازم برای آسايش آنها به سوی ايل كشاندند. اما پس از يك سال روشن شد كه اين آموزگاران نميتوانند در ميان عشاير زندگی كنند و به هنگام كوچ با آنها همراه شوند. به بيان بهمنبيگی:"بچه شهری در ايل ميترسيد و آب میشد و سگ زرد را شغال ميديد." از اين رو، چاره را در آن ديد كه از خود ايلياتیها داوطلب بگيرد و آنها را آموزش بدهد و برای آموزگاری آماده سازد. همه جور آدم داوطلب اين كار شده بودند و بهمنبيگی همهٔ آنها را امتحان ميكرد كه خط و حساب بدانند. سپس، آنها را به كدخدا ميسپرد و ماهی 90-80 تومان برايشان دستمزد تعيين ميكرد. اما به دليل سواد كم آنها، همواره در كنارشان ميماند و آنها را راهنمای ميكرد. در واقع او از همهٔ مدرسههای عشايری دور و نزديك بازديد میكرد و مدرسهای نبود كه خودش تك تك دانشآموزانش را آزمايش نكرده باشد. يكی ديگر از راهكارهايی كه باعث پيشرفت كار بهمنبيگی شد، دعوت از دولتمردان و اثرگذاران آن زمان برای سفر به آن مناطق بود؛ دعوت به ايل، پذيرايی گرم سنتی و ايلياتی با همهٔ توش وتوان و سپس سواد و توانايی و استعداد نوشكفتهٔ بچههای ايل را به رخ كشيدن، به اميد جذب حمايت مالی و قانونی دولت. در يكی از اين برنامه ها، دكتر كريم فاطمي، مديركل آموزش و پرورش فارس، همراه جمعی از معاونان و مديركلهای ستادی وزارت، از مدرسههای سيار ديدن كردند. نتيجهٔ ديدار آن شد كه: وزارت موافقت كرد حقوق آموزگاران را بپردازد، فاطمی يكی از پشتيبانان اين برنامه شد و از بهمنبيگی خواستند به استخدام آموزش و پرورش درآيد و اين كار را به طور رسمی ادامه دهد.
نهادی شدن آموزش در عشاير پس از ده سال با حمايت اصل چهار ترومن و پشتيبانی دكتر كريم فاطمی به ثمر رسيد و طرح تعليمات عشاير در هشتصد و نودمين نشست شورای عالی فرهنگ در تاريخ 10/10/1334 به تصويب رسيد. از آن تاريخ آموزش عشاير توسعه يافت و پايدار شد و بر پايی مدرسههای عشايری به عشاير استان فارس محدود نشد و فرزندان عشاير از ايلهای آذربايجان تا مرزهای شمال شرقی خراسان، از نعمت مدرسه و سواد برخوردار شدند.
بهمنبيگی دانشسرای تربيت معلم عشايری را بنيانگذاری كرد. اما كارشناسان آموزش و پرورش معتقد بودند كه او در كار آموزش و پرورش صاحبنظر نيست و تدريس در دانشسرای تربيت معلم كار افراد متخصص و تحصيلكردههای دانشسرای عالی است. به اين ترتيب، بهمنبيگی طي 26 سال سرپرستي آموزش عشاير را به عهده داشت.
پس از انقلاب بهمن بیگی مورد اتهاماتی از جمله همکاری با رژیم سابق واقع شد. با این حال، این مرد بزرگ در دل های مردم لر و قشقایی جا داشت و این محبوبیت وی را از تعقیب نجات داد. هزاران سوادآموخته محمد بهمن بیگی ، عشایر جنوب و مناطق دیگر کشور را به یکی از موثرترین گروه های اجتماعی بدل کردند. شادروان محمد خان بهمن بیگی در روز یازدهم اردیبهشت سال 1389 درگذشت. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
وبلاگ به سایت تبدیل شدلطفا به این آدرس مراجعه کنید www.ghashghaeeha.ir
4 اردیبهشت
سالروز درگذشت محمد حسین خان صولت قشقایی
نگاهی کوتاه به زندگی محمد حسین خان قشقایی
محمد حسین خان صولت قشقایی در ۱۲۹۳ شمسی در میان ایل قشقایی متولد شد. وی در ایل علاوه بر آموزش در مکتب خانه های ایلی توسط معلمان خصوصی به فراگرفتن زبان انگلیسی و عربی پرداخت. سپس در تهران دوران ابتدایی را در مدرسه سلطانی و دوره متوسطه را در دبیرستان البرز به تحصیل پرداخت. درسال ۱۳۱۰ ش برای ادامه تحصیل عازم انگلستان شد و در دانشگاه کشاورزی ردینگ به تحصیل ادامه داد.پس از فارغ تحصیلی عازم آلمان گردید و در دانشگاه برلن به تحصیل در رشته اقتصاد پرداخت. پس از وقوع جنگ دوم جهانی محمد حسین خان به اتفاق برادرش ملک منصور خان وارد دانشگاه نظامی برلن شد و پس از طی یک سال د وره دانشگاه نظام با درجه ستوان دومی فارغ تحصیل شد. وی به همراه برادرش به عضویت هنگ براندنبورگ ارتش آلمان در آمدند. اما مدتی بعد هر دو به برلن احضار شدند تا تحت آموزشهای ویژه نظامی قرار گیرند. هدف آلمانی ها از اقدام مزبور همراهی برادران قشقایی با آنان در هنگام ورود به خاک ایران از طریق قفقاز بود.در این میان سازمان اس. اس از برادران قشقایی در خواست کرد تا به عضویت سازمان مزبور در آیند اما این پیشنهاد از سوی آنان رد شد. آنان پس از مدتی آلمان را به قصد ترکیه ترک کردند تا وارد ایران شوند. اما به دلیل حضور نیروهای روسی در خاک ایران از طریق ترکیه موفق نشدند لذا مصمم شدند از راه عراق وارد شوند. اما در حلب سوریه توسط نیروهای انگلیسی بازداشت شده و به قاهره منتقل شدند و در اردوگاه انگلیسی تحت نظر قرار گرفتند. اما با مبادله افسران آلمانی که در میان قشقایی ها بودند برادران قشقایی توانستند از زندان انگلیسی ها رهایی یابند. محمد حسین خان قشقایی پس از بازگشت به ایران مدتی در ایل بود تا اینکه در انتخابات دوره چهاردهم و پانزدهم مجلس به نمایندگی شهرستان آباده انتخاب و عازم تهران شد. اما در دوره شانزدهم مجلس شورای ملی به علت عدم برگزاری انتخابات در آباده نتوانست راهی مجلس شود. در دوره هفدهم مجلس که باز از آباده به مجلس راه یافته بود به اتفاق برادرش خسرو خان که نماینده فیروزآباد بود تلاش کردند تا با ارایه طرحهای عمرانی تاسیساتی را در حوزه های انتخابیه خود احداث نمایند.درسال ۱۳۲۹ با پیش آمد جریان نهضت ملی شدن نفت هردو به عضویت فراکسیون جبهه ی ملی در آمده و همگام با دکتر مصدق تلاش زیادی برای تصویب طرح ملی شدن نفت انجام دادند. در دوران نخست وزیری دکتر مصدق آنان به حمایت همه جانبه از دکتر مصدق پرداختند و در جریان طرح توطئه کودتا توسط آمریکایی ها به وی و خسرو قشقایی پیشنهاد شد که در ازای دریافت چهار میلیون دلار دست از حمایت دکتر مصدق برداشته و از سر لشکر زاهدی حمایت کنند که پیشنهاد مزبور با مخالفت آنان روبرو شد. محمد حسین قشقایی در روز وقوع کودتای بيست و هشتم مرداد عازم جنوب شد تا در آنجا با جمع آوری نیرو توسط وی و برادرانش به مقابله با دولت کودتا بپا خیزند . اما این اقدام با مخالفت سران جبهه ملی در تهران روبرو گردید و از این رو دست از مقاومت کشیده و منطقه قشقایی و سپس تهران را به علت تبعید ترک کردند . وی پس از مدتی اقامت در آمریکا و اروپا اجازه یافت تا به ایران باز گردد اما در جریان وقوع قیام عشاير جنوب در سال ۱۳۴۲ به اتهام همکاری با سران عشایری غائله فارس دستگیر و به دو سال زندان محکوم گردید. او پس از آزادی از زندان با تأسیس یک شرکت پیمانکاری به دور از جریانات سیاسی به فعالیت اقتصادی پرداخت. اما به دلیل این که املاک وی وبرادرانش توسط رژیم شاه مصادره گردیده و علاوه بر این اقامت وی در فارس نیز ممنوع شده بود به ناچار در یکی از نواحی مازندران ساکن گردید. و سرانجام درچهارم اردیبهشت ماه 1389و در سن نود و شش سالگي و به دور از ايل قشقايي چهره در نقاب خاك كشيد. لازم به ذکر است در سال های آخر عمر اقدام به جمع آوری خاطراتش تحت عنوان یادمانده ها نمودند.
ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم موجيم كه آسودگي ما عدم ماست
یادش گرامی باد
متن از: جناب آقای نادر نامداری قره قانی
وبلاگ به سایت تبدیل شدلطفا به این آدرس مراجعه کنید www.ghashghaeeha.irوبلاگ به سایت تبدیل شدلطفا به این آدرس مراجعه کنید www.ghashghaeeha.ir
وبلاگ به سایت تبدیل شدلطفا به این آدرس مراجعه کنید www.ghashghaeeha.ir